چند روز قبل ایرج سخنی گفت که دیگران هم اگر نگفته بودند، به اشاراتی بیان کرده بودند: این که مدت هاست که این گفتگاه دارد روز به روز شخصی تر می شود. مثلا دو ماه - کمکی یا بیشکی - پیش که در بارۀ درونمایه ها و مضامین گفتگاهها با جواد گفتگو می کردیم، سخن که به آنچه من در اینجا می نگارم، رسید، جواد گفت: برای همه وبلاگ در خدمتشان است و برای من، من در خدمت وبلاگ. و از مصادیق اش برای به کار بردن قید «همه»، چیزهایی بود که من دربارۀ موضوعات این گفتگاه، می گفتم.
راستش به نظرم ایرج که چنین می گوید و دیگران که چنین می اندیشند، صواب می گویند. هم اینچنین است. گفتگاه من دارد شخصی و شخصی تر می شود. شاید خیلی به خودم می پردازم و شاید تلاطمی که بین موضوعات شخصی و مباحث اجتماعی در نوشته های نخستین داشته ام، اکنون در کرانۀ «خود» به ساحلی رسیده است. ایرج به انتقاد می گفت: وبلاگ یک رسانه است و نمی باید آیینۀ دنیای شخصی باشد. انتقاد او را در مقام کسی که بخواهد به امور جمعی بپردازد، می پذیرم. گفتگاه «اعترافــنامه» بدین ترتیب مخاطبانش را از دست می دهد؛ در مظان خودخواهی ای که دارد و خودخواهی ای که ندارد هم قرار می گیرد. همۀ اینها درست اند.
با این همه، احتمالا به این کار ادامه خواهم داد. در فرازی از باز جستن خویشم که باید این راه را ادامه دهم. در دامی بی زحمت دانه ای هستم که اکنون برون شدی ندارد. عبور از مرزهای نزدیک رخ داده است ولی توقف، مجاز نیست و تا مرزهای نهایی هنوز راه درازی باقی مانده. بسیار دراز. هنوز حتا نقاب های نخست را هم برنداشته ام. مرا ببخش ایرج عزیز و ببخشید ای همه خوبان دیگرم!
با این همه مهم ترین دغدغۀ این گفتگاه، که در کتیبه اش نوشته شده و از آغاز هم داشته ام، باقی است و حتا محقّق تر است. اعتراف خود به خود و دیگری. دیگری، برای من، همواره موضوعیت اصلی را برای تعیین خود داشته است. نخستین گفتارم در بارۀ «دیگری» بوده است و نخستین مکاشفه ام هم درهمین باره، در نهایی ترین امکان «فهم نسبت خود و دیگری»، یعنی در روبه رو شدن با مرگ.
اکنون مرا دریابید. اما پس از آن درخواستم را دریابید ای نیکان.
فیا سیوف خذینی!
راستش به نظرم ایرج که چنین می گوید و دیگران که چنین می اندیشند، صواب می گویند. هم اینچنین است. گفتگاه من دارد شخصی و شخصی تر می شود. شاید خیلی به خودم می پردازم و شاید تلاطمی که بین موضوعات شخصی و مباحث اجتماعی در نوشته های نخستین داشته ام، اکنون در کرانۀ «خود» به ساحلی رسیده است. ایرج به انتقاد می گفت: وبلاگ یک رسانه است و نمی باید آیینۀ دنیای شخصی باشد. انتقاد او را در مقام کسی که بخواهد به امور جمعی بپردازد، می پذیرم. گفتگاه «اعترافــنامه» بدین ترتیب مخاطبانش را از دست می دهد؛ در مظان خودخواهی ای که دارد و خودخواهی ای که ندارد هم قرار می گیرد. همۀ اینها درست اند.
با این همه، احتمالا به این کار ادامه خواهم داد. در فرازی از باز جستن خویشم که باید این راه را ادامه دهم. در دامی بی زحمت دانه ای هستم که اکنون برون شدی ندارد. عبور از مرزهای نزدیک رخ داده است ولی توقف، مجاز نیست و تا مرزهای نهایی هنوز راه درازی باقی مانده. بسیار دراز. هنوز حتا نقاب های نخست را هم برنداشته ام. مرا ببخش ایرج عزیز و ببخشید ای همه خوبان دیگرم!
با این همه مهم ترین دغدغۀ این گفتگاه، که در کتیبه اش نوشته شده و از آغاز هم داشته ام، باقی است و حتا محقّق تر است. اعتراف خود به خود و دیگری. دیگری، برای من، همواره موضوعیت اصلی را برای تعیین خود داشته است. نخستین گفتارم در بارۀ «دیگری» بوده است و نخستین مکاشفه ام هم درهمین باره، در نهایی ترین امکان «فهم نسبت خود و دیگری»، یعنی در روبه رو شدن با مرگ.
اکنون مرا دریابید. اما پس از آن درخواستم را دریابید ای نیکان.
فیا سیوف خذینی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر