یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

برای فاطمه


براي فاطمه
فاطمه آخرین قربانی انفلوآنزاي مرغي است كه خبر درگذشت وي را شنیدم. جایش در ميان ما كه زنده ايم خالي است. هیچگاه، هيچكس جاي او را نخواهد گرفت. او يگانه بود. همان طور كه هركدام از ماها كه زنده مانده ايم، یگانه ايم و همان طور كه هیچگاه، هیچکس جاي هيچيك از آنها را كه زنده اند يا از ميان زندگان رفته اند، نخواهد گرفت.
برخیزیم و همه ي اندوهی را كه شایسته ي از ميان رفتن يك يگانه است ابراز كنيم.
بدرود فاطمه عزيز، بدرود.
چهل و پنج روز قبل انسانهای عزیزی در سقوط هواپيماي سي يكصد و سي جان باختند و پنج روز قبل هم فرماندهان ارزشمند سپاه پاسداران در سقوط هواپيمايشان جان به جان آفرين تسليم كردند. واي، چهارده كودك عزيز تاجيكستاني هم ده روز قبل در آتشسوزي پرورشگاهشان در آتش سوختند و از جهان رفتند.در هم امروز يك حامل بمب انتحاري در افغانستان جان خود را در اثر انفجار بمبي كه خود منفجر نمود از دست داد. شايسته است براي جان باختن او نيز بگرييم. اما او انسانهای ديگري را نیز با خود به كام مرگ برد . براي آنها نيز باید گریست، بايد اندوهناک بود.
"هيچكس چون جزيره تنها و پيوسته به خود نيست؛
هركس بخشي از يك قاره و قطره اي از اقيانوس است؛
اگر زماني دريا خشكي را بشويد،
اروپا پاره كوچكي از آن بيش نخواهد بود، تا چه رسد دماغه اي
و چنين است براي سراي تو و دوستان تو؛
مرگ هر انساني از جان من مي كاهد، چه من در بشريت درآميخته ام؛
پس كس مفرست تا بداني ناقوس در عزاي كه به صدا درآمده است؛
اين ناقوس مرگ تواست." «جان دن»
براي همه آنها كه رفته اند بايد گريست وبراي زنده ماندن و نيك زيستن همه آنها كه زنده مانده اند بايد كوشيد، نه تنها براي نوزاد آنها كه دشمنند يا دشمنشان مي پنداريم، بلكه حتي براي خود آنها كه دشمنند يا دشمنشان مي پنداريم.