شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷

راههای رسیدن و نرسیدن

راههای رسیدن به خدا را می گویند به عدد نفوس خلایق است. درست نیست!
به عدد لحظاتی است که همۀ نفوس خلایق می گذرانند.
راههای نرسیدن به خدا نیز همان تعداد است. هیچ لحظه ای را نمی توان در پیوستگی کامل با لحظات دیگر دانست و در این انفصال که گاه بسیار دهشتناک است زمانی پدید می آید، لحظه ای، که یا می توان به خدا رسید و یا نرسید.
پس راههای رسیدن به خدا در طول زندگی هر کس بیشمار است و اگر کسی لحظه ای احساس وصل کرد، بدان امید نتواند ماند که وصلش پایدار است!
بیم ناپایداری و دوری از خدا در همۀ آن بیشمار لحظات دیگر همچنان باقی خواهد ماند. گریزی نیست. این بیمناکی که در سرشت هستی آدمی است، نه تنها در وصل خداوند که در هر وصل دیگری نیز نهفته است و بیش از همه در وصل با خویشتن. بیم جداماندگی، از خداماندگی، از راه ماندگی، بیم بی خویشتنی را نمی توان از صفحۀ زندگی زدود، بیم هجران را نمی توان؛ زندگی این جهان گویی عرصۀ هجر است
!
این اضطراب، اضطراب بنیانی هستی آدمی است.

۲ نظر:

Nima گفت...

نظری را که در وبلاگ خانم نصر گذاشتم اینجا برای شما می گذارم که در حکم "غیبت" نباشد:

از نظر دو نفر از بزرگوارانی که اینجا پیغام گذاشتند شاخ درآوردم: یکی از نظر آقای ملک یاری که برای حل مشکل پیشنهاد یاد گرفتن هنرهای رزمی می داد و دومی از نظر آقای خلیلی که در توصیف فرهنگ کشورمان فرموده اند: « سرزمینی که فرهنگش از بنیاد زنانه و تمدنش زنانه و دینش زنانه و نیز ذهن جمعی و حتی فردیَش زنانه - که نه! - حتی زن پرستانه است. » حقیقتاً از این جملات بی معناتر و غیرقابل دفاع تر تا به حال نخوانده بودم... حضرت ایشان یعنی تا به حال چشمشان به احادث و روایات در خصوص زنان (مثلا در نهج البلاغه) نیافتاده است یا احیاناً کسی برایشان از قوانین مدون حقوقی این کشور چیزی نگفته است و نظر برخی از دوستان - حتی تحصیلکرده اش - را در خصوص نحوه ی "درست" معامله با زنان نشنیده است؟ شاید به آنچه که من نامش را "ضعف در برابر زن" می نامم ایشان "زن پرستی و زن ستایی" نام داده است!؟ بله! صد البته اگر تا مغز استخوان بنده و جنابعالی به عنوان مردان این جامعه در برابر زن و زنانه گی ضعف نداشتیم نتیجه اش استقرار یگان های ویژه ی نیروی انتظامی بر سر میادین برای کنترل روسری و مانتوی خانم ها نمی شد... اما دوست من! اسم این زن پرستی نیست! بلکه ضعف در برابر زن است که فقط "یکی" از تبعات سیاست آپارتاید جنسی ست که هزاران سال است اعمال می شود. و ضمناً اگر کمی برای من توضیح بدید که چطور دین این فرهنگ را "زنانه" یافته اید متشکر خواهم شد. چون شما با این نظر مشعشع خودتان واقعاً اهل نظر را گیج و شرمنده کردید! نیچه ی بیچاره که خودش را کشته بود دلیلی برای دفاع از یک دین پیدا کند اسلام را به خاطر "مردانه تر" بودنش نسبت به مسیحیت لایق تمجید می دانست و هنری پارکز هم که کلیه ی ادیان شبانی را واجد خصایص قوی مردسالاری می دانست دلیلی برای مستثنا کردن اسلام ندیده بود. واقعاً خواهش می کنم یک یادداشتی دست کم در توضیح این ایده ایتان بنویسید تا ما عمری هم در این مرز و بوم زندگی کرده ایم و "نفهمیده" ایم بخوانیم و در کنار این محققین شرمنده شویم که عمری را در غلط بوده ایم

Esmaeil Khalili گفت...

سلام جناب آقای نیما
روز به خیر
فرهنگ ایران زنپرستانه و نیز زنانه است؛ چون در فرآیند بلند تاریخ ِ اندیشه و فرهنگ ایران زمین، میتراییسم هم در زرتشت و هم در در مشتقات و تبعات آن (مانند مزدک و مانی) و هم در اسلام ِ ایرانی، تداوم یافت و این فرهنگ هیچگاه نتوانست عصرمردسالاری را بدانگونه که در فرهنگ هلنی گذرانده بود، بیازماید. سه هجوم بزرگ فرهنگهای هلنی (یونانی، با اسکندر) و عبری (با اعراب که به لحاظ کلان فرهنگی، سامی و عبری هستند) و ترکان (اعم از غز و خلج و سلجوق و سپس مغولها و تیموریان) تاثیرات مخرب عدیده ای گذاشتند. اما کماکان بنیان زن-الهه گی در فرهنگ ایران باقی ماند و در نمودارهایی چون مقام مقدس زن ِبنیادی (که همان میترا یا ناهید، الهۀ آب، است) جلوه گر شد. این « زن ِ بنیادی» سازندۀ کلیت شاکلۀ دیانت ایرانی است و به همین دلیل با دیانت عربی اختلاف دارد. مهم این نیست که چه تعریفی به لحاظ ظاهری ارائه شود، به قول مارکس، مهم آن است که انسانها چگونه رفتار می کنند. محقق ِ تاریخ باید آنچه را که انسانها عمل کرده و می کنند مد نظر قرار دهد و نه آنچه را که ادعا کرده اند. برای یک بررسی درازدامنه در این خصوص ما هنوز در ابتدای راه هستیم و مسیرِ درازی در پیش داریم. نکتۀ دیگر هم این است که محقق مجاز نیست که راهپیمایی در کلیشه های رایج را وجهۀ همت خود قرار دهد. او، باز هم اینبار به قول کانت، باید «خودش بیندیشد» وگرنه همان ایدئولوژیهای رایج که همه جا جار زده میشوند، هستند و دیگر نیازی به خرد و کوشش خردمندانه نخواهد بود.
بگذریم از اینکه عناصری از این فرهنگ به ادیان دیگر نیز راه یافت و مثلا از طریق آگوستین قدیس بنیانگذار کلیسای کاتولیک که ابتدا مانوی بود و سپس به مسیحیت گروید، به صورت تقدس مقام مریم در دین مسیح جلوه گر شد.
و اما سه نکته در حاشیه:
نخست .....(نکات اول و دوم که خطاب به آقای نیما بودند، در اینجا آورده نشدند).
نکتۀ سوم نیز این است که اهمیت اجتماعی زن در ایران هنوز و تا هنگامی که دنباله های فرهنگ هلنی (مثلا از طریق انواع دِژنرۀ مدرنیسم) بدینجا کاملا رسوخ نکرده، بسیار بالاست. مثلا در هیچ خانوادۀ شهرنشین یا روستانشین ایرانی نمی توان خانواده ای را یافت که اگر اختلافی بنیادی بین پدر و مادر رخ دهد، فرزندان با پدر همراه و همداستان شوند. مگر آنها که اصولا در خانواده بزرگ نشده باشند. و یا اینکه به لحاظ فرهنگی خشونت علیه زنان، در فرهنگ ایران، بسیار زشت و قبیح شمرده می شود و به اصطلاح «نظام ارزشی جامعه» آن را بر نمی تابد؛ این امر در قرون گذشته نیز اینچنین بوده است. تاریخهای اولیه مانند آثار کریستیان سن دربارۀ تاریخ اجتماعی دوران ساسانی نیز در اینباره سخنان ِ بسا مهمی برای گفتن دارند. اگر مقایسه کنید مثلا با فرهنگ آمریکا که در آنجا «مرد مطلوب» مرد خشن است، نیز، می توان نکاتی را دریافت. بگذریم، مباحث تاریخی برای ما که هنوز نتوانسته ایم یک بار تاریخ خود را تحقیق کرده و دست کم یک مرور اجمالی بر آن داشته باشیم، دارای دشواریهای عدیده ای است که نوآموزان با آن رو به رو می شوند. و ما نوآموز فهمیدن خود هستیم. اما برای رسیدن به دوران بلوغ نیازمند بررسیهای جدی و ژرف و پرهیز از رونویسی از دست این و آن هستیم.
متاسفانه من علاقه، فرصت و امکان ورود به یک مباحثۀ طولانی ژورنالیستی - وبلاگی را ندارم. در این مورد نیز دوستی از من خواسته بود که آن مطلب را بخوانم و نظر دهم و گرنه اینکار، کار من نبود و نیست.
موفق باشید