سه‌شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۶

بحثی فلسفی دربارۀ معنای حقیقت

شرممان باد

ز پشمینۀ آلودۀ خویش

۱ نظر:

ناشناس گفت...

حضرت آقا سعيد
من عقلم به اين اشعار جديد و نو قد نمي‌دهد. شباهنگت زيبا بود، شايد چون با سنتمان ارتباط خوبي پيدا مي‌كند. آن هم با آن مطلع بسيار زيباي آقاي ايرجي كه خيلي لذت بردم. از يكي دو بيت تو هم خيلي لذت بردم مانند: نبودم گر مرا پيمان جانان/ بدم اكنون شهابي آسمانگرد
با اجازة شما و آقاي ايرجي من هم دو بيت به آن بيافزايم
سراسر راه ما در سنگلاخ است/ در اين يلداي بي‌صبح، دل شده‌است خرد
بيا تا چشم خود بر دست گيريم /
رويم در طور، با جاني پر از درد
شاد باشيد